ماهی تنها

تقدیم به همه دوستانی که دوسشون دارم و دوستم دارند

ماهی تنها

تقدیم به همه دوستانی که دوسشون دارم و دوستم دارند

ماهی دم طلا

یه برکه بود یه ماهی

ماهی دم طلائی

پا پولک حنایی  

می گفت دنیا واسم کوچیکه

غمهاش واسه یه کوه  

میزنم تو خاکی  

که بی نفس بی جون  

دیگه نیام تو برکه  

((صدا امد از اون دورا)) 

-کجایی ماهی جون ؟ 

ماهی حنایی : می رم تا بمیرم 

- حال جه وقته مرگ  

بیا بریم روی آب  

تا گرم تازه بشیم  

نور ببین و خورشید 

ماهی حنایی : این افتاب دل انگیز  

من دیوونه کرده 

می خوام برم به اونجا 

به اون بالا بالا ها  

حقیقت و ببینیم 

خورشید واسم معماست 

  

ادامه مطلب ...

یه دمر چروک وسط آسفالت

اون که ولو شده رو آسفالت 

لباس چروک تنش کرده 

شلوارش ریش ریش شده   

مرده. 

اون هیچی نداشت  

برای چیزی هم تلاش نمی کرد 

می گفت بدون هیچی 

چیزی از بین نمیره 

تموم نمی شه 

به آخر نمی رسه 

اما نمی دونست  

آدم بدون هیچی  

با لباس چروک  

شلوار ریش ریش 

وسط آسفالت تموم می شه. 

ایستادن روی قلب سوراخ

این چند نفر آدم 

یه قانون تو مرامشون راه نداره 

همون قانونی که همه گرفتارش می شن با تردیدو تلفن  

همون که دست خودت نیست 

بی سرو صدا می یاد  

قلبتو سوراخ می کنه 

مغز تو موجدار می کنه واسه بی خوابی وبی حالی  

این عده دیگه از آدما 

با همه فرق می کنن 

یه قانون تو زندگیشون  

رعایت نمی کنن 

همون که بی سرو صدا میاد قلبتو سوراخ می کنه 

مغزتو موجدار می کنه واسه دلواپسی و خیانت  

اینا قلباشون سوراخ شده 

هرکی تو سوراخ قلبشون جا گرفت  

از یه طرف میان 

از اون طرف رو به فراموشی می رن 

آخه توی قلب سوراخ  

هیچ کسی نمی تونه بایسته 

ایلیا

سلام دوستان خوب هستید 

این کوچلو که عکسش این پایینه اسمش ایلیاست سه سال هفت ماهشه 

اینم چیز متفاوتی که گفته بودم 

 

خاطره آن روز معصوم

 

خاطره آن روز معصوم را 

تو دفترچه خاطرات به تاریخ اشتباه نوشتم 

تا به دنبال صفحه خاطره تمام خاطرات  

را ورق بزنی  

اما نمی دونستم 

تو دفترچه خاطرات را چهارشنبه آخر سال  

سوزاندی و خندیدی 

 

 

 

سلام خوبید دوستان پست بعد می خوام براتون یه چیز متفاوت بنویسم امدوارم خوشتون بیاد فعلا خدانگهدار  می بینمتون

احساس راحتی بدون همدیگه!

برات یه دسته گل سفارش میدم  

اسم خودم لای دسته گل برا می فرستم 

اما خودم  نمی تونم بیام  

می تونم یه کادو سفارش بدم مخصوص روز دوست داشتن 

برای سالگرد آشناییمون اما بدون خودم 

 لباس برات می فرستم 

 اما خودم نمی یارمش  

حتی کیک می خوریم ؛ نصف شب قدم می زنیم 

 همنطور که تو دوست داری ؛ اما بدون من... 

می بینی من همه جای زندگی تو هستم  

می دونم که حالا احساس خوشبختی می کنی  

اما بدون من

 

وقتی چشم هامو

وقتی چشمهامو می بندم 

اول چندتا رنگ رو می بینیم 

قرمز- نارنجی - زرد و سیاه 

بعدد تو سیاهی چندتا عدد 1و 2 و 3 و ... 

و یه تصویر می یاد  

مثل یه تابلوی نقاشی با چهره های برجسته 

انگار دارن غذا می پزن  

مردها زراعت می کنن 

و یه عده چوپانن  

صدای گوسفند ها از پشت مسجد می یاد  

توی مسجد نماز می خونن 

توی تابلوی نقاشی ؛ نور خورشید همه جا هست  

بازی بچه ها زیر نور اونقدر واقعی که می ترسم چشمهامو باز کنم 

انگار اونا واقعی اند و ما سایه ای از یه تابلو 

 

بازی شیطون

انوقتها تو بازی بچه ها  

من نقش شیطون رو بازی می کردم 

هرکی سر راهم بود گول زدم 

اول دوستم  

بعد دختر همسایه  

تا شاگرد اول مدرسه 

بقال محلمون 

حتی مامان و بابا 

باپیر کوچمون 

با این وضعیت من 

از بازیهای کودکانه  

اخراج شدم 

چشم تنبل

یه چشم تنبل که پلکهاش بیشتر مواقع بسته بودن 

یه روز نگاهش افتاد به منظره ای که تا به حال ندیده بود 

گفت‌ : تو دیگه چی هستی  

گفت : من دریام 

چشم : چرا اینقدر می غری 

دریا : این خاصیت من‌‌؛ اینا موجن  

چشم :چقدر بی انتهایی من اتز دیدین همه جای تو خسته می شم 

بعد چشم پلکهاشو بست  

دریا که چشم نداشت انو ندید و بلعید. 

 

 

 

راستی دوستان شما متوجه معنای نوشتهای من می شید یا فقط یک نوشته  

بچگونه می بینینشون.

زندگی غول

روزی روزگاری یه غول 

تو ذهن من زندگی می کرد   

زندگی خیلی خوبی داشت  

نه آشوبی نه دردی 

روزهای تعطیل می رفت شنا  

بعد از ظهرها با بهترین دوستش سینما و رستوران 

صبحها هم تا دمای ظهر می خوابید 

تا اینکه تصمیم گرفتم زندگیشو عوض کنم 

قصد بدی نداشتم 

قرار شد به سینما نره - شنا رفتنشم تعطیل کردم 

اما دیگه نتونستم ادامه بدم  

چون غول تو ذهن من مدام غرغر می کرد 

و این غیر قابل تحمل نبود 

 

                                                                                  نوشته : یک دوست

چقدر خوشحالم که تو ساده ای

می دونی چی می خوام بهت بگم؟ 

که تو هم ساده ای و سگ نداری  

من مجبور نیستم لباس گرون بپوشم  

تو ماشین نداری 

تا رنگ کفشامو باهاش ست کنمو لازم نیست شیک راه بریم  

چون من حتما می خورم زمین 

وهیچ وقت نمی تونستم  

بهت بگم من قهوه تلخ دوست ندارم  

و تاحالا بولینگ بازی نکردم 

به موسیقی تند عادت ندارم 

و همیشه ساده ام 

راستی بهت گفتم چقدر خوشحالم که تو هم ساده ای؟ 

 

 

                                                                نوشته : یک دوست.

یا من یا اون

سلام خوبید یکی از دوستای من تعداد نوشته برای من فرستاده ازم خواسته که توی وبلاگ بنویسم  

با اجازه یک مدتی نوشتهای دوست خوبمو براتون می نویسم 

-----------------------------------------------------------------  

تویه صبح سپید 

آسمون نم نمک آبی شد 

آسمون که عکسش افتاد تو آب با خودش گفت :  

این رنگ ابی مال من ؟ 

یا من مال رنگ آبی؟ 

شب که می شه 

سیاهی مال من؟ 

یا من مال سیاهی ام؟ 

غروبا  

سرخی از من ؟ یا من از سرخی ام؟ 

آسمون که جوابی پیدا نکرد 

دلش ترکید 

گریه کرد  

بارون امد 

با خودش گفت : 

من از بارونم ؟ 

یا بارون از منه؟

نوشته یک دوست

صدای عروسی میاد  

عروسی یه بویی داره ‌ .  یه رنگی داره  

رنگش سفید - بزرگترا می گن  

کوچکترا می خندن 

وقتی گفت خاطرتو می خوام . نفهمیدم چی می گه 

بچه بودم 

داشتم لی لی بازی می کردم . نوبت من که شد مامانم دوان دوان امد بردم لب حوض 

پاهامو تندی شست یه آب زد به صورتم یه لباس تمیز انداخت تنم  

دوون دوون بردم زیر پارچه سفید 

هی سیخونکم زد و گفت :بگو بله . بگو بله 

از وفتی فهمیدم مَردَم کیه  

نگو آقام تو کوچه و بازار دنبالم بوده  

کنده تر که شدم آقا دیگه برام حرف تازه ای نداشت  

اینم به خیکیمون بستن 

آقام رفت سر کار  

دزد که نبود 

می رفت شاگردی  . نمی تونم تصمیم بگیرم  

شاگرد خیاط با یا شاگرد چوپون  

بابای خدا بیامرزش که علاف بود 

 

                                                                         نوشته: یک دوست

....

عشق است: بر اسمان پریدن، 

صد پرده به هر نفس دریدن 

آول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان را ، مر دیدهء خویش را بدیدن گفتم 

که دلا مبارکت باد در حلقه عاشقان رسیدن. 

جلال الدین محمد 

 

۱۲۳...

سلام  

خوبید دوستان خوبم امروز ۲۵ اسفند شد و من خسته و خسته تر شدم همیشه زینب کمکم می کرد 

ولی الان از زینب خبری نیست دیروز در قسمت نظر برام نوشته بود ولی مثل قبل تحویل نمی گیره  

منتظرتون هستم خداحافظ

باز آخر سال شد دلم گرفت

چهار سالی می شد ۲۵ اسفند که می یومد با خوشحالی به اونی که دوستش داشتم تماس می گرفتم و بهش تولدشو تبریک می گفتم می دونستم اونم منتظر تماس من بود 

یک فروردین که می شد من با خوشحالی تلفنم دستم بود که باهام تماس بگیره و مثل هر سال بگه محمود جان تولدت مبارک  

حالا کسی دیگه هست که ۲۵ اسفند تولدشو بهش تبریک بگه 

و دیگه کسی نیست یک فروردین به من تبریک بگه اما باز تلفن بدست منتظرش می مونم شاید با من تماس گرفت بازم مثل قبل گفت تولدت مبارک.  

نمی دونم چرا نمی تونم فراموشش کنم  

هیچ وقت هم فراموشش نمی کنم چون برای من بهترین بود و هست  

سال خوبی داشته باشد

دوستون دارم خدا حافظ

سربازی

سلام دوستان 

  

ببخشید کم پیدا شدم خدمت سربازی هستم دیگه نمی شه زود به زود بیام خونه 

 

راستش این روزهای آخر تموم نمی شه هرچی منتظر می مونم انگار هیچی  

دعا کنید این ۱۵ روز آخر به خوبی و خوشی بگزره ممنونم دوستار هموتنون محمود

کاش می شد...

سلام خوب هستید ببخشید من دیر به دیر می نویسم همونی هم که می نویسم کسی نظر نمی ده بگزیریم دوست دارم بدونم توی دل شما ها چه چیزی می گزره ادامشو شما بنویسید .

 

 

 

کاش می شد...

صنعت نفت آبادان

سلام خوید دوستان 

امروز برای آبادانی های فوتبال دوست روز خوبی بود می دونید چرا؟ 

امروز صنعت نفت آبادان در استادیوم تختی آبادان تیم گل گوهر سیرجانو شکست داد با نتیجه ۳-۱ 

 

بچه های فوتبال دوست آبادانی وقتی می رن استادیوم یه شهر دیگه می دونی چی می گن .

 

به طرف موقابلشون می گن... 

تو اصلا مید ونستی برزیل یه گوشه ای از خاک آبادانه که طی یه رخداد یه حادثه پرید رفت اون  

طرف دنیا تا فوتبالو به تمام مردوم جهان نشون بده بعد می گه همه فامیلامون سائوپائولو نه  

برو ازشون بپرس برات می گن

پایان خدومت

سلام دوستان  خوب هستید 

گفته بودید چرا دیرآپ می کنم دلیلشو حالا بهتون می گم

من در حال انجام دادن خدمت سربازی هستم و موقعی که می یام خونه  خیلی خسته هستم و نمی تونم چیزی براتون بنویسم ولی 46 روزدیگه خدمت تموم می شه دعا کنید توی این 46 روزهیچ مشکلی پیش نیاد که خدمتم بیشتر بشه بازم می گم ببخشید.

منتظر نظرهاتون هستم خداحافظ

یا حسین

ایام سوگواری سالار شهیدان ،امام حسین (ع) را به تمام مسلمانان جهان  تسلیت عرض میکنم 

خوش بحال کسانی که می تونند توی مراسم امام حسین شرکت کنند و خدمتی به امام حسین کرده باشند من که امسال نتونستم انشالله شما تونسته باشید.

ماجراهای لولو و قبله!

   

آقای لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در آخرین مصاحبه یک جمله گفت به این مضمون: «با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند»

حالا جالبه که ببینیم این جمله  که یک کلمه خاص ایرانی «لولو» و یک استعاره «رو به قبله شدن» رو در وجودش داره در زبانهای دیگه چطور ترجمه شده:
ترجمه نیوزویک: علی لاریجانی گفته است که اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی کشند.
ترجمه نشریه اسپانیایی ال پائیس: علی لاریجانی گفت که اگر شورای امنیت چیز ترسناکی را هم به ایرانیان نشان دهد، باز هم مردم ایران به سوی عربستان سعودی نمی خوابند.
ترجمه نشریه فرانسوی اومانیته: علی لاریجانی گفت که دراز کشیدن ایرانیان به سوی مرکز اعتقادات مسلمانان بستگی به این دارد که آنها از موجودات افسانه ای بترسند، این یک داستان ایرانی است.

(راست و دروغش پای ابراهیم نبوی!)

برای من که جالب بود. امیدوارم که برای شما هم جالب باشه!

حقیقت و دروغ

یک مطلب جالبی را یکی از دوستانم برام فرستاده بود دوست داشتم شما هم بخونیدش. 

دروغ و حقیقت رفتند کنار دریاشنا کنند حقیقت وقتی لخت شد و در آب رفت دروغ لباساشو دزدید و فرار کرد از اون به بعد حقیقت اوریان مان و دروغ را با لباس حقیقت دیدن . 

دوست ارم نظرات خودتونو از برداشت این مطلب بگید ممنون می بازم می یام

سلام خوب هستید  

بی مقدمه می گم چون وقت ندارم  

راستیتش من می خوام زبان آبادانی رو از روی لغتنامه زبان آبادانی براتون بنویسم که دوستان از اون استفاده کنند و چون ما ر حال جا بجایی منزل هستیم کتابها و نوشته هامو توی بسته بندی گذاشتم و تا جایگزین شن در منزل جدید باید کمی سبر کنید من تا اونجایی که تونم هر روز براتون می نویسم منتظر پست های بعدی من باشد ممنون که هوامو دارید خداحافظ

وقتی بیایی...

 خانه ای که سنگر شده بود . جزیره مینو . غرب آبادان . لب مرز . سنگرنوشته‌های کسانی که اینجا بر سر باورهایشان مانده‌بودند، تا من و تو بمانیم ، تا وطن بماند، تا... .

کسی می‌داند مینو کجاست؟

3225

فاضل آقایی  گردان 235 تانک

پادگان دژ خرمشهر

255روز اینجا ماندیم

علی میرزا قائدی اعزامی از

 

 وقتی بیایی...

خورشید و ماه از خانه‌ی بزرگشان یعنی آسمان پایین آمده و به تو تعظیم می‌کنند.

وقتی بیایی آبهای جاری خاموش شده و اسم تورا با جریانهای خود می‌نویسند.

وقتی بیایی فقیر مسکین بهترین هدیه‌ای که دارد به تو می‌دهد.

وقتی بیایی انگشتر پادشاهی تورا ماهی‌های دریا با مرواریدها می‌سازند .

وقتی بیایی با تو عشق ، پاکدلی و ایمان جاری می شود.

وقتی بیایی سیاهی شب با نور تو روشن می شود.

مهدی

زودتر بیا

به حق فاطمه. 

یامهدی ادرکنی

مو عاشق شهروم هستوم.
عاشق بروبچه های شهروم
عاشق خاک به خون غسل داده شده ی شهروم
عاشق شهیدان شهروم.
اگه تو هم مثل مو عاشقی پس دمت گرم.

آبادان

سلام دوستان خوب هستید 

تصمیم گرفتم زبون شیرین آبادانی به شما یاد بدم اگه دوست داشتید برام نظر بزارید ممنون می شم دوستون دارم می بینمتون بای

چرا؟

یکه جمله یک بیت یا ... نمی دونم چی باید اسمشو بزارم موقعی که می خونیمش شاید برای خیلی ها مهنی دار و برای خیلی ها بی معنی باشه همه اینو خوندید یا به صورت اس ام اس براتون امده من که می خونم برای معانی زیادی داره می خوام بدونم شما چطور معنا می کنید. 

اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرپایی نکنیم 

می شه گفت توی این دوره زمونه همه دارن طلب عشق از بی سرپا می کنند

مخصوصا دختر خانومها که تا یه آقا پسری می یاد بهش یه بستنی می ده بهش محبت می کنه یادش می ره یه نفر هست که هر دو عاشقه هم هستن یاشون می ره با هم وعده هایی بستن بعضی وقتها یادشون می ره که یه بچه دارن بهشون فرست می دن برگردید اشتباه می کنید ولی باز می رن و وقتی بر می گردن خیلی دیر شده خیلی پسری که می یاد یه خانوم رو ازعشقش جدا می کنه بدون از روی دوست داشتن نیست این حوسه خانومهای یکم بیشتر فکر کنید زندگی خودتونوخراب نکنید بچه خودتونو بخاطر حوس یک مرد دیگه نصبت به خوتون خراب نکنید ما نمی گیم زندگی دوستیتون بعد چند سال دوستی اخرش همه چیز با یه خدا حافظ تمام می شه

منتظر شما دوستان هستم مرسی بای.

سلام دوستان

سلام من به علت مشکلاتی کمتر می تونم بیام براتون بنویسم ولی سر می زنید نظر یادتون نره ممنون  

چاکرتون محمود تونی

دل تنگی

سلام خوبید بچه ها

دمتون خیلی گرمه کجایین هیچکدوم خبری ازتون نیست

مو منتظرتون

خیلی چاکریم