ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صدای عروسی میاد
عروسی یه بویی داره . یه رنگی داره
رنگش سفید - بزرگترا می گن
کوچکترا می خندن
وقتی گفت خاطرتو می خوام . نفهمیدم چی می گه
بچه بودم
داشتم لی لی بازی می کردم . نوبت من که شد مامانم دوان دوان امد بردم لب حوض
پاهامو تندی شست یه آب زد به صورتم یه لباس تمیز انداخت تنم
دوون دوون بردم زیر پارچه سفید
هی سیخونکم زد و گفت :بگو بله . بگو بله
از وفتی فهمیدم مَردَم کیه
نگو آقام تو کوچه و بازار دنبالم بوده
کنده تر که شدم آقا دیگه برام حرف تازه ای نداشت
اینم به خیکیمون بستن
آقام رفت سر کار
دزد که نبود
می رفت شاگردی . نمی تونم تصمیم بگیرم
شاگرد خیاط با یا شاگرد چوپون
بابای خدا بیامرزش که علاف بود
نوشته: یک دوست
سلام
او زندگی نمی کند تنها زنده است.
سلام
زندگی بدون عشق یعنی مرگ روح.